لعنتی

ساخت وبلاگ

تو حیاط دبیرستان با یه نفر بدجوری درگیر شدم فکر کنم فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد چون هیکل من بزرگ تر اون بود و اون یکم  ریز میزه بود بچها داد میزدن  قورتش بده بزنش بزنش تا این که یه مشت زد زیر چشمم و حسابی خودشو خالی کرد فرداش وقتی رفتم عشقمو ببینم گفت بمیرم الهی حداقل توام یه مشت میزدی گفتم دلم نیومد گفت چرا؟؟؟گفتم اخه چشماش شبیه تو بود

[ شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۶ ] [ 19:56 ] [ نیلوفر .ش ]

[ ]

لعنتی...
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:20

دختر:شنیدم داری ازدواج میکنی مبارکت باشهپسر :مرسی انشاالله قسمت شمادختر:میشه برا اخرین بار یه خواهش ازت بکنم پسر:اهوم بگو دختر:میشه اگه یه روزی بعد ازدواجت بچه دار شدی بچت دختر بود اسم منا بزاری روش؟؟؟ پسر:چرا؟میخوای هروقت نگاش میکنم صداش میکنم درد بکشم و یاد تو بیفتم؟ دختر:نه اخه میگن دخترا عاشق باباهاشونن میخوام بدونی چقدددددد عاشقت بودم لعنتی...
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 156 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:20

چرا گریه ؟؟

سرتو بگیر بالا پرنسس تاجت داره میفته

لعنتی...
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 168 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:20

لعنت به خیابانی که در آن فروختن مواد  آزاد است

اما گرفتن دستان کسی که دوستش داری جرم

لعنتی...
ما را در سایت لعنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : niloufar1387 بازدید : 151 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:20